✭ ســـــکوتـــ تـــقدیـــــــر ☆
ســُـکوتــ مےکُنمــ بـﮧ احتــِرامــِ تـَقدیـــر (!)
اسلـَحه هــايمان را بر مي داريم ... و مـَـــن هَــــوا دَســــتهايت؛ تَنـــــها بالشــــي استــــ کـ ـه وَقتـــي سَــــر بَــر او دارم کابـــِوس نمـــي بينم مَــــــن حواسـمـــ را هَــــر کـجا پــَرت کَـــردم کنــار تــ ــو افتـــاد مـــــا سَــــــرمـــ را شــ ـاید بتـوانند گرمــــ کنند ديگـَران ِ اینِ روز هـــ ــا هیــچ چیـــــز ســر جـایش نیســـتــ ! جـــــــــــز ِ تـــ ــــوَ ... که بــد جـــوری کنج دلمــــ جا گـــرفتی ِ نـــہ آنچــــنان کـ ـہ کَســـے مے خواسـتــــــ ... مَن کہ کَســـے را نداشتـــمــ . کَســــم خـــِدا بود، کَـــس بے کَســــان او بــــِود کـ ـہ مـــَرا ســـاختــــ !
دلگير نشو از آدما ! مـا راهمـان جداست مـا چتـرمان خداست شايد هم هجــــــرت. نمـــــي دانم. ز اين بي دلـــــي ها خسته شــــدم. دستانم رابه دســــــــتان هيچ کس مي سپارم و درد دل مي کنم با درختان. ديوانگـــــــي هم عالمي دارد آدمیزاد...
سکوت و صبوری م را به حسابِ ضعف و بی کسی ام نگذار چند تا دوسم داري ؟ همیشه وقتی یکی ازم می پرسید چند تا دوسم داری یه عدد بزرگ میگفتم... ولی وقتی تو ازم پرسیدی چند تا دوسم داری گفتم : یکی !!! میدونی چرا ؟چون قوی ترین و بزرگترین عددیه که میشناسم ... دقت کردی که قشنگترین و عزیز ترین چیزای دنیا همیشه یکین ؟ ماه یکیه ... خورشید یکیه ... زمین یکیه ... خدا یکیه ... مادر یکیه ... پدر یکیه ... تو هم یکی هستی ... وسعت عشق من به تو هم یکیه ... پس اینو بدون از الان و تا همیشه یکی دوستت دارم. فقط یکی! اين را بـــــه ياد بسپـــــار يک نفر ... يک جايي ... تمام روياهاش لبخند توست ... و زماني که به تو فکر مي کنه ... ....احساس مي کنه که زندگي واقعا با ارزشه .... پس هر گاه احساس تنهايي کردي ... اين حقيقت رو به خاطر داشته باش! دیـــ ـدن لبـــــِخند آنهــِايي كــــه رنــــج مي كشند از اشكهايشــــان دردنـــــاك تــــر استــــــــــ همیشــــ ـــ ـه از آمدن ِ نــ بر سر کلماتــــــ ـــ ـ مـی ترسیــدَم ! نـ بودن ِ تو .. .نـ ماندن ِ تو ... دستم را بگیری و زیر گوشم زمزمه کنی ما نسل بوسه هاى خیابانى هستیم مگسی را کشتم داســـتـاטּ مـَـטּ و تــو از آنــجـا شـــروع شـد کــﮧ پـشـت شـیشــﮧ ے بـے جـاטּ مـانیـتـور بـــﮧ هــم جــاטּ دادیــم ... ! زن سینههای برجسته نیست موی مش کرده ابروی برداشته لبانِ قرمز نیست زن لباسِ سفید ... شب با شکوه عروسی بوی خوشِ قرمه سبزی هوسِ شبهای جمعه قرارهایِ تاریکی ، کوچه پشتی، تویِ یک ماشین نیست زن خون ریزی کمر دردِ ماهانه پوکی استخوان یک زنِ پا بماه حال تهوع استفراغ دردهای زایمان مادر بچهها نیست زن عصایِ روزهای پیری پرستار ، وقتِ مریضی رفیقِ پای منقل مزه بیار عرق دورههای دوستانه نیست زن وجود دارد روح دارد قدرت جسارت پا به پای یک مرد ، زور دارد عشق اشک نیاز محبت یک دنیا آرزو دارد زن ... همیشه ... همه جا ... حضور دارد و اگر تمام اینها یادت رفت تنها یک چیز را به خاطر داشته باش که هنوز هیچ مردی پیدا نشده که بخواهد در ایران جایِ یک زن باشد مـــــ ـــن آنقـــــــــدر خواستمــــِـت کـه نخواستنــــت را ندیدم تــــــــ ــو آنقـــــــدر نخواسـتی که هیچی از مـــن ندیدی عادت ! مـــــــــــــــن این روزهـــــــــــــا صـــــــدای ثانیـــــــــــــه ثانیـــــــــــــه فـــــــــراموش شدنمـــــــــ را می شنوم گاهی دلم میخواهد، وقتی بغض میکنم خـــــدا جـــــون آدم هـا كه عوض مي شونـد مــــــــــــــــــادر کــــــــــــــاش در کودکــی می مـــــــ ــــاندیم....
'' تنهايــــــــ ي '' را ترجيـــح ميدهــــم به '' تن هايــــــي '' كه روحشــان با ديگـــريست هـنــــــــــوز تـکه ای از تـــــــــــو در مـــــــن اسـت . . . . مرا ببـــــــــخش به تو پیله کرده امـــــــ قدری تحمل کـــــــن پروانـــــه می شومـــــ راستش را بگـــــــــــــــــو در زندگی مـــــــن یک لیوان شــــــیر نسکافه ی داع نبـــــــودی؟ تلـــخ ... شیـــــــرین گرمــــــ ... خواســتنی و به شــــــــدت آرام بـــــخش رفتــه اي یکنفر در هـمین نزدیکــی ها چــيزی به وسعت یک زنــدگی برایت جا گذاشته است خیالـــت راحت باشد آرام چشمهایت را ببــند یکنفر برای همه نگرانـــــی هایت بیــدار است یکنفر که از همه زیبایی های دنیــا تـنهـا تـــو را بـــــاور دارد ... کلاغ پر ... کــآش میفـَهمیدی، دل من تنگ تو است بیزارم از این خواب ها هــرگــاه صـدای جـدیـدیــ سـلام مـی کنـد آهای روزگـــــــــــــــــــار برایمــــــــــ مشــــخص کن این بــار کــدوم سازت را کوک کرده ایی تا برایم بزنــــی می خــــــــواهم رقصم را با سازت هماهنـــــــگ کنمــــــ می شمارم دقیقه شمار ها هرچه راز و نیاز می کنم بر عکس نمی چرخند ساعتم را بر عکس بستم هنوز کفش های سیاه دختر بی بهار پشت در خو نه ات به من دهن کجی می کند هنوز به خواندن ساعتم عادت نکرده ام پس کی تمام می شود این رمان بی نویسنده که خواندنش مو سفید می کند؟ باران همیشه می بارد ، آنگونه که بخواهم چـقــدر سـخـتــ اسـتــ
از هم فاصله ميگيريم،
شليـــــــــــــک
مثل هميشه تو مي بري
محـــو بودنتــــــــ مي شوم!!
خوبــــــ يا بــــَد
فــَرقــي نمــي کند.....
به هــَـواي "تو"
مـــَن
نـَفس مِي کشـــِم هـــنوز
نسل بوسه هاي ممنوع ايم
عشق را
ميانِ لبهاي هم، پنهان کرده ايم
تا نمــــــــــيرد !
امـــا وقتــي تــو نيســـتي
هيچ کس نيستـــــ دلـــم را گَـــــــرم کــند
مـــرا کســے نَســــِاختـــــــ ، خـــــــد ا ســـِاختـــــ !
عاشقانـــــــه
دوست دارد
شیوه ی بیــان اســم تـو
در صدای او متفاوت است
... ... ... ... ... ...و تــــو
... می دانی
که نامت
در لبهـای او ایمن است...
چند دقیقه كه نشست توجهش به یک دختر كه كنار میز بار نشسته بوده جلب شد.
نیم ساعتی با خودش كلنجار رفت و بالاخره تصمیمش رو گرفت و رفت سراغ دختر و
با خجالت
بهش گفت : میتونم كنار شما بشینم و یه گپی با همدیگه بزنیم و بیشتر آشنا
... بشیم ؟!
دختر ناگهان و بی مقدمه فریاد زد : چی؟! من هرگز امشب با تو نمی خوابم ؟!!
همه مردم توجهشون جلب شد و چپ چپ به مرد نگاه کر...دند و سری تکون دادند !
مرد بیچاره سرخ و سفید شد و سرشو انداخت پایین و با شرمندگی رفت نشست سر
جاش ...
بعد از چند دقیقه دختر رفت كنار مرد نشست و با لبخند گفت : من معذرت
میخوام! متاسفم كه تو
رو خجالت زده كردم. راستش من فارغ التحصیل روانپزشكی هستم و دارم روی عكس
العمل
مردم در شرایط خجالت آور تحقیق می كنم ...!!!
مرد هم ناگهان فریاد زد : چی؟! منظورت چیه كه 200$ برای یه شب می گیری؟
سال هاست که به هوای بارانی ميگویند : "خــــــراب...!
بگـذار سرنـوشت هـر راهی را کـه میخواهـد برود،
این ابـرهـا تـا میتواننـد ببـارنـد،
هوس کــــــــــوچ به سرم زده.
غرورش را خیلی دوست دارد،
اگر داشته باشد،
آن را از او نگیرید...
حتی به امانت نبرید...
ضربه ای هم نزنیدش،
چه رسد به شکستن یا له کردن!
آدمی غرورش را خیلی زیاد، شاید بیشتر از تمام داشته هایش، دوست
می دارد؛
حالا ببین اگر خودش، غرورش را به خاطر تو، نادیده بگیرد، چه قدر
دوستت دارد
و این را بفهم آدمیزاد!
دلم به چیزهایی پای بند است
که تو یادت نمی آید...
تلنگری بزنی، آوار می شوم....
شکستنی تر از آنم که محتاج سنگــی باشم...
فقط یکی دوستت دارم
نـ داشتن ِ تو ...
کــاش اینبــار حداقل دل ِ واژه برایــــ ـــ ـم می سوختـــــ ـــ ـ
و خبــری مـی داد از
نـ رفتن ِ تـــو ..
که پشتِ خواب های نا آرامِ تو
چیزی بیش از نگرانیهایِ زنانه نیست
دستت را بگیرم و زیر گوشت زمزمه کنم
... که پشتِ نگرانیهایِ زنانه ی من
... مردی ایستاده
که دیوانه وار دوستش دارم
نسل درد و دل با غریبه هاى مجازى
نسل جمله هاى کوروش و دکتر شریعتى
نسل کادوهاى یواشکى
یادمان باشد هنگامى که دوباره به جهنم رفتیم بین عذاب هایمان مدام بگوییم یادش بخیر، دنیاى ما هم
نه به این جرم که حیوان پلیدی است، بد است
و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است
طفل معصوم به دور سر من می چرخید،
به خیالش قندم
یا که چون اغذیه ی مشهورش تا به این حد گندم!!!
ای دو صد نور به قبرش بارد؛
مگس خوبی بود...
من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد،
مگسی را کشتم ...!
حسین پناهی
با دکــمـــﮧ ـهــای سـَـرد کـیـبـرد ، دســت هـاے هــم را گـرفـتیـم و گــرمایـش را حـِـس کــردیـم ...!
بـا صــورتـک ـهـا ، هــمـدیگـر را بـوســیـدیـم و طــمـع لــَـب ـهــایـمـاטּ را چـشـیـدیم ...!
آهــنـگـے را هــم زمــاטּ با هــم گــوش کــردیـم و اشــک ریـخـتیـم ...!
شـــب بــخـیر ـهـایـماטּ پشــت خـط ـهـای مـوبایلـماטּ جـا نمـے مـانـد ...!
امــروز داســـتاטּ بــرگشــت ...
آغـــوش ـهـایــمـاטּ واقــعـی ،
بوســــﮧ ـهـایماטּ حــقـیقـی ،
امــا
با ایـטּ تــفـاوت کـــﮧ دیـگر مـــטּ و تـــو نـبـودیم ، هــر کـداممان یــک "او" داشــتیـم ...!
پشــت شـیشــﮧ ی ســرد مانیتـورم ، دلــم لــک زده براے یــک صــورتـک بــوســﮧ ....!
لــک زده بــراے یــک آهنـگ هــمـزماטּ ...
لــک زده براے یــک شــب بـخـیر ...
چــه طعم ِتلخـے دارد ...
وقتــے آن را بــا عشق اشتبــــاه بگیــــرے ...!
خدا از آسمان به زمین بیاید، اشک هایم را پاک کند، دستم را بگیرد
و بگوید: اینجا آدما اذیتت میکنن ؟
بـیـا بـــریـــــم .....
اگــــه صــــلاح میــــــدونی ؛
ایـــــن در حکمـــتت رو یکَــــم ببنــــد ،
اون در رحمــــتتو بــاز کــــن !
متشــــکـــــرم ...!!!
از "سلام" و "شب بخيـر" گفتن شـان مي شـود فهميـد !
از بـوسه هـا و نـگاه هـا !
از گودال هـاي ِ عميقـي كه بيـن ِ تـو و خودشـان مي كـَنند !
و تويش را پـُر از دليـل مي كُـنند !
......و بعضـي هـا را بي خيـالَش مي شونـد !
يك گودال هم ، تـوي ِ دل ِ تـو مي كـَنند !
كه اين يكـي را ، خـودت بايـد پـُر كُـني
بانـــــــــوی بـــــــــــی نظیــــــــری
کــه می توانــــــــــد
از فرسنگ هــــا فاصلــــه
غــــــــم ِ نهــــــان
در چشمانتــــــــــــ را بخوانــــــد...
جــــــــایی که تنها تلخــــی زندگیمـــــان شربتــــــ تَبمـــــــان بود!!
آنهایی که بلنـــــِـد می خنــــــــــِدند
بــی صــــــدا گــریه می کنند ....!
کـه گـاهـی
لعـنــــــــــــتي بـــــــــــد جـور . . . .
دلتـــــــــــنگت مـــــــــــی شـود....
و مــن هــر روز،
بــه مــوريــانــه هــايــي فکــر مــي کنــم
کــه آهستــه و آرام
گــوشه هــاي خيــال ام را مــي جــونــد!
به گــذشـتــه که بــرمــیـگـــردم....
از حـــــــال مــیــروم....!.!.!
گنجشک پر ...
من خیلی وقته پریده ام .
زودتر از تمام کلاغها و گنجشکها !!!
وَقــتی میگویـــَم میرَوَمـــ،خــُداحافــِظ،
تــَنهـآ بــَرای اینکهـ دَستــَم را مــُحکم تر بگیــری
و بگیـــ،
"نــــَرو"
صندلیهای حیاط
پر برف دیشب …
و تو کی می آیی؟
که شود آب همه برفهایی
که نبودت را فریاد زده !
دیشب که نمیدانستم به کدام یک از گریه هایم بگریم! خندیدم
که هرشب مرا به اغوش تو می اورند
و صبح با اشک
از تو
جدایم می کنند
صدای قــلــــب نیست ...
صدای پای تو است كه شب ها در سینه ام می دوی ....!!
كافیست كمی خسته شوی .....
كافیست كمی بایستی ....!
هــر کس یـا شب میمیرد یــــا روز..... مـــن شبانه روز
تمـــام غصــه هــایــی را کـــه بــرایـــت خـــوردم
بـــــالا اوردم!
طـــعـــم بـــیهودگـــی مــیــداد.....!
دلــــم را بـــالا مــی اورم
بــا ایـــن انــتخـــابــــش........!
بـغلت خـواهــم کـرد …
فـکر گـستـردگـی واژه نبـاش
هـمه در گـوشه ی تـنـهایـی مـن جـا دارنـد …
پـُر از عـاشـقـانـه ای تـو
دیـگر از خـدا چـه بـخواهــم ؟؟؟…
تپــش قــلب مــی گیــرمـ!
مــن دیگــر کشـش خــدا حــافظــی نــدارمـ
مـــرا ببخـش
کــه جــوابــ ســلامــتــ را نــمی دهـــمـ!!...
اما مردم ستاره را بیشتر دوست دارند
نامردیست آن همه اشک را...
به یک چشمک فروختن !
احساسم را نمی فروشم ،
حتی به بالاترین بها ...
ولی
خرج می کنم ...
برای آنهایی که لایق آن هستند
که لبـــریــز باشـی از گفتــن
ولــی ...
در هـیــچ ســـویـتـــ مـحــرمـی نبـــاشــد!!!
Design By: KHanOomi |