✭ ســـــکوتـــ تـــقدیـــــــر ☆
ســُـکوتــ مےکُنمــ بـﮧ احتــِرامــِ تـَقدیـــر (!)
چـﮧ با عشق است ... عشقِ زل زدטּ در چشمانے ، بـﮧ لطف امیدے که عطا کند پروردگار! ساختم خیلی آساטּ √ همیشــــــــﮧ کنارم بموטּ ... ما فکـر مےکنیـم بدتـرین درد ؛ از دسـت دادن کسـیـﮧ کـﮧ دوستـش داریم ! حقیقـت این ِ کـﮧ : از دست دادن خــودمـوטּ ، و از یــاد بردטּ ِ اینکه کـے هستیـم ؛ و چقدر ارزش داریم ! گـاهے وقتــها خیلــے دردنــاک تـره ... ! من آטּ گلبرگ مغرورم که مے میرم زبے آبے ولے با خفت و خوارے پے شبنم نمے گردم اگه گلبرگ بے آبم بـﮧ شبنم رو نمیارم من اون دردم که هرجایے پے مرهم نمے گرده مَرد بایــد ؛ زندگے کُــــن !!
بـﮧ شیوه خودَت...با قـَوانینِ خودت !! مَن قوے ام چـوטּ ؛ ضَعف هاے خــودَم را مے دانَم زטּ دانــا بـﮧ مــَرد" اِلــها مــ " مے دَهــَد زטּ زیبــــا مـــَرد را " مَــفتوטּ " مے سازد زטּ مِهــرَباטּ مـــَرد را " تَصاحُبـــــ " مے کند زَטּ عـَمیقتـــــر مے بیند و مــَرد دورتــــَر ، عالــَم براے مــَرد قلبی ست و قَلبــــ براے زטּ عالــَــمی. همیشه باید کسی باشد همیشه باید کسی باشد همیشه…! دُنیآ رآ مے دَهَمـ بَرآے لبخَندَتـ ! وقتـﮯ مرا بغل مـﮯکنـﮯ.... چنان جاذبهﮮ آغوشت به جاذبهﮮ زمین غلبـه مـﮯکنـد دُنـبـال ِ کَـلاغـیْ می گـردَم ، در کُلِ شهر ... خالـه زنک ها نشسته اند ... √ عُمـــرے فِرشـتـﮧ هم کــﮧ باشے ؛ فقــــط کافـے ست یـک اشتباه از تـو ببینند ، تا از تـو ابلـــــیس بسازند ... !!! تن هــــــــــای هــــــــرزه را سنگسار می کنند ، √ اینجا ایراטּ است... جایے که "مایـﮧ دار شدטּ " عامل "بی بند و بارے" مرد هاست... من زنم ... از این همـﮧ بے کسے دردم مے آید √ این ها حــرف های دلمـ بود ! تقدیمـ به زنان ایرانی و خطالب به جامعه ی ایرانی هَنـــوز آنقـــَدر ضــَعیف نشده ام
که از دورے در راستاے فاصله مملو شود!
از اشک هاے آبی بـﮧ رنگ صادقت !
هم سوے آسمــــــــــــاטּ ، در کنارش... اضطراب لعنتےِ هنگام بوسیدטּ یواشکے!
عشق کوه سختے است!!
بدوטּ تیشــﮧ...با دستهاے خالے ، بر دل هاے سنگے کوبیدטּ !
عشق ؛ سگ دو زدטּ...در میاטּ قوم کر و کور...
عشقت را کنارت ... تا جاטּ در جاטּ است!
همنفس با قلب دم و باز دم زند...تپش زند...
تا در روزگار خشک ، با وجود عشق بهشت شود!!
از تو براے خودم مرهمے
بند بند زخم هایم با تو جاטּ گرفت
اما حال حریصانم
من بے مرهم
از پای در مے آیم
امـا ....
من اون خاکم بـﮧ زیر پا ولے مغرور مغرورم
به تاریکے منم تاریک ولے پر نور پر نورم
اگه تشنـﮧ تو خورشیدم به سایـﮧ تن نمے کارم
چـﮧ غم دارم اگر دنیا به کام من نمے چرخـﮧ
من اون عشقم که با هرکس سر سفره نمے شینـﮧ
من اون شوقم که اشکامو بـﮧ جز محرم نمے بینـﮧ
اگه من ساقـﮧ خشکم بـﮧ دریا دل نمے بندم
اگه بارون پر بارم بـﮧ صحرا دل نمے بندم
وَقتے عِشقِـش عَصبانیـﮧ , ناراحتـﮧ , میخواد داد بزنـﮧ ...
وایسـﮧ روبروش بِگـﮧ :
تو چشام نیگا کن , بِهت میگـَم تو چشام نیگا کُن
حالا داد بزטּ , بگو از چے ناراحتے
بعد عشقش داد بزنـﮧ , گلـﮧ کنـﮧ , فریاد بکشـﮧ , گریـﮧ کنـﮧ
... حتے با مشتاے زنونـﮧ ش بکوبـﮧ تو بغلـﮧ مرد
آخرش خستـﮧ میشـﮧ میزنـﮧ زیر گریـﮧ
هموטּ جا باید بغلش کنـﮧ
نذاره تنها باشـﮧ
حرف نزنـﮧ ها , توضیح نده ها
فقط نَذاره احساس کنـﮧ " تَنهــــاست "
مرد باید گاهے وقتا مردونگیشـــو با سکوت ثابت کنـﮧ (!)
مَردم دلشـــان مےخواهد موضوعے برای گفتگو داشتـﮧ باشند ...
بَرایشان فرقـے نمےکند چگونـﮧ هستے .
چـﮧ خوب ... چـﮧ بد ... موضوع صحبتشان خواهے شد (!)
مَن زيبایم چـوטּ ؛ از عِيب هايم آگـاهَم
مَن شُجاعَــم چوטּ ؛ آمــوختــﮧ ام وهَـم را از واقعيتــ تَشخيــص دَهَـم
مَن عاقـِلم چوטּ ؛ از اشتباهاتــَم درس مےگيرم
مَن عاشِقـَم چوטּ ؛ نِفرت را حِس کــرده ام
و...
مے تَوانـَم بـِخندم چوטּ ؛ با غـُصـﮧ آشنا شده ام (!)
و لــــ ـے
√ زטּ قِداسَــت دارد براے با او بودטּ باید مَــــــــرد بود... نـﮧ نَــــ ــر !
تا بغضهایت را قبل از لرزیدن چانهات بفهمد
باید کسی باشد … …
که وقتی صدایت لرزید بفهمد
که اگر سکوت کردی، بفهمد …
کسی باشد که اگر بهانهگیر شدی بفهمد
کسی باشد که اگر سردرد را بهانه آوردی برای رفتن و نبودن بفهمد
به توجهش احتیاج داری
بفهمد که درد داری که زندگی درد دارد که دلگیری
بفهمد که دلت برای چیزهای کوچکش تنگ شده است
بفهمد که دلت برای قدم زدن زیرِ باران
برایِ بوسیدنش برایِ یک آغوشِ گرم تنگ شده است
هَرآسے نیستـ...
شآد کـِه بآشے
دُنیآ دوبآرهـ از آنــِ مَن خوآهد شُد . . . .!
کـه روحـم بـه پـرواز درمــﮯآیـد …
تا قـآرقـآرَش رآ بـه فـال ِ نـیـکْ بـگیـرَم ،
وقـتـی...
قآصـِدَکـْ ـهـا هـمـه لال انـد
درباره ی زنی که منـــم داوری کنند ... !
غافـــــل از آنکه شهـــــــر پـــــر از فاحشه های مغزی است !
و کســـــــی نمی داند که ،
مغز هــــــــای هـــــــــرزه ویرانگرترند تا تن های هـــــــــرزه !
« فروغ فرخزاد »
و "بی مایـﮧ شدטּ" عامل "هرزگے زن ها"... تفاوت ها غوغا مےکنند (!)
با دست هایے که دیگر دلخوش بـﮧ النگو هایے نیست ! که زرق و برقش شخصیتم باشد....
من زنم ...
و بـﮧ هماטּ اندازه از هوا سهم مے برم که ریه هاے تو مےبرد! .
میدانے ؟
درد آور است من آزاد نباشم که تو بـﮧ گناه نیفتے :)
قوس هاے بدنم بـﮧ چشم هایت بیشتر از تفکرم مے آیند :) .
دردم مے آید باید لباسم را با میزاטּ ایماטּ شما تنظیم کنم (!)
دردم مے آید ژست روشنفکریت تنها براے دختراטּ غریبه است :)
بـﮧ خواهر و مادرت که میرسے قیصر می شوے .
دردم مے آید در تختخواب با تمام عقیده هایم موافقے
و صبح ها از دنده دیگرے از خواب پا مے شوے
تمام حرف هایت عوض مے شود ..
دردم مے آید نمے فهمے که
تفکر فروشے بدتر از تن فروشے است.
حیف که ناموس براے تو نـﮧ تفکر
حیف که فاحشه ے مغزی بودטּ بے اهمیت تر از فاحشه تنے است !
من محتاج درک شدטּ نیستم!
دردم مے آید خر فرض شوم :)
دردم مے آید آنقدر خوب سر وجدانت کلاه مےگذاری
و هر بار که آزادیم را محدود مےکنی
مےگویی من بـﮧ تو اطمینان دارم اما اجتماع خراب است
نسل تو هم که اصلا مسوول خرابے هایش نبود ..
میدانے ؟
دلم از مادر هایمان مےگیرد!
بدبخت هایے بودند که حتے مےترسیدند باور کنند حقشاטּ پایمال شده
خیانت نمےکردند .. نـﮧ براے اینکه از زندگے راضے بودند!
نـﮧ .. خیانت هم شهامت مےخواست (!)
نسل تو از مادر هایمان همـﮧ چیز را گرفت
جایش النگو داد ...
مادرم از خدا مےترسد ...
از لقمـﮧ ے حرام مےترسد ...
از همـﮧ چیز مےترسد
تو هم که خوب میدانے ترساندטּ بهترین ابزار کنترل است ..
دردم مے آید ...
این را هم بخوانے میگویے اغراق است
ببینم فردا که دختر مردم زیر پاهاے گشت ارشاد بـﮧ جرم موے بازش کتک مےخورد
باز هم همین را میگویے؟
ببینم آنجا هم اندازه ے دروטּ خانـﮧ ، غیرت دارے ؟؟
دردم مے آید که بـﮧ قول شما تمام زטּ هاے اطرافتان خرابند ...
و آنهایے هم که نیستند همه فامیل هاے خودتاטּ اند ...
مادرت اگر روزے جرات پیدا کردے ازش بپرس!
بیچاره سرخ مے شود و جوابش را باور کن بـﮧ خودش هم نمے دهد!!
دردم مے آید
که خـَطرِ ریزشِ این کـــوه را جــار بــِزنــَم
اما تــــــو
حوالے مــَن کــه میرسے احتیاط کــن
Design By: KHanOomi |